اعتیاد است یکی درد و ندارد درمان
اعتیاد است یکی درد و ندارد درمان - شخص معتاد بدور از شرف است و وجدان
آدمِ نیک صفت بر همه استاد شود - کَلِّ برجامعه گردید چو معتاد شود
آدم محترم و یاور و غمخوارِ همه - چونکه معتاد شود او هست سربارِ همه
آدمی رشدکند بهر خودش مرد شود – چونکه معتاد شد از جامعه اش طرد شود
آدمی ثروت او ثانیه ای سود شود - چونکه معتاد شود ثروتِ او دود شود
آدمی هیکلِ رستم به همه زور شود - چونکه معتاد شود ضعیف چون مور شور
چون ز معتاد شود سلب، توانائیِ کار - بشود آدمِ معتاد دگر آدمِ سُست و بیمار
غیرت از آدمِ معتاد فراری گردد - دین و وجدان ز معتاد جدا میگردد
از شرافت خبری نیست به نزد معتاد - غیر افیون هنری نیست به نزد معتاد
شده نیرویِ جوانی همه صرفِ افیون - پدر و مادر و فرزند از او دل پُر خون
شده میراثِ پدر دود و همه رفته هوا - قدرت و نیرویِ جسمی همگی گشته فدا
کارتن و جویِ خیابان شده او را مسکن - کال و کانال و خرابه شده اورا مامن
میلیاد ارثِ پدر صرف حشیش و هروئین - میلیارد هم نکند مصرفِ اورا تامین
همه یِ مال و منالش شده است صرف مواد – همه گفتار و حدیثش شده است حرفِ مواد
حالتِ معتدلی نیست برایِ معتاد - تحتِ تاثیرِ مواد است سرو پایِ معتاد
حالِ معتاد نی است در همه حالی نُرمال - یا خمار است ویا نشئه و با شد سرِحال
چون خمار است سرش هست به رویِ دامن - گوئیا غم به سرش ریخته است صدها من
چون که شد نشئه و سرحال، شود یک فرهاد - کاغذی ببر شود با همه داد و بیداد
بهر تامین مواد است که سرقت بکنند - کیف قاپی ، زدنِ جیب وجنایت بکنند
سرقتِ زینتِ وموبایل ز زهرا و جواد - سرقت خودرو و منزل همه از بهر مواد
بهرِ تا مینِ موادی پدر آزار دهد - غصّه بر همسر و برمادرِ بیمار دهد
بشود مرتکبِ قتل و گنهکار شود - عاقبت برسرِ این کار سرِ دار شود
گوش کن حرف و نصیحت بشنو از منِ زار - ترک کن جانِ من این تا که نرفتی سرِدار
ترک کن دود و دم و سیخ و نی منقل را - موی را شانه کن و کن تو به پا صندل را
کت وشلواربه برکن بزن عطری خوشبوی - لحظه ای روبخداکن توصفا ده سرو روی
همچو یک مرد بیا در صفِ مردانِ خدا - خویش را کُن زصف مردمِ نا اهل جدا
پدر و مادر و همسر ز تو خوشحال شوند - دوستا ن و رفقایت همه سر حال شوند
باقری هم بسراید شعرزیبا ولطیف - بهر تو تا که شوی پاک و یکی مردِ شریف
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعارگوناگون